قوله تعالى: و السابقون الْأولون... الایة خداوند کریم مهربان توانا و داناى پاک دان یگانه و یکتا در نام و نشان جل جلاله و تقدست اسماوه و تعالت صفاته و توالت آلاوه و نعماوه درین آیت امت محمد را بر سه قسم نهاد بر اندازه درجات ایمان ایشان و تفاوت در اعمال و تباین در اخلاق ایشان همان تقسیم که جایى دیگر کرد و تفصیل داد: فمنْهمْ ظالم لنفْسه و منْهمْ مقْتصد و منْهمْ سابق بالْخیْرات آنجا پیوسته گفت و اینجا گسسته: اما تقسیم همانست و تفصیل همان: اول و السابقون الْأولون، سابقان‏اند. دیگر: و آخرون اعْترفوا بذنوبهمْ، مقتصدانند. دیگر: و آخرون مرْجوْن ظالمان‏اند، و آن گه درین آیت ابتدا بسابقان کرد. ایشانراست در ازل سبق عنایت و از خداى مر ایشان را فضل و هدایت. صدر اول‏اند و سلف این امت. خیار خلق و مصابیح هدى و اعلام دین، صیارفه حق و ارکان اسلام و سادات دنیا و شفعاء آخرت، صفوت بشر و مفاخر ولد آدم، صحابه مصطفى‏اند و گزیده خدااند، پیشوایان اسلام و سنت و پیشینیان در دین و معرفت، پیغام حق اول ایشان شنیدند و پیغام رسان اول ایشان پذیرفتند و حق را ایشان استقبال کردند. قومى مهاجران‏اند، خان و مان خود بگذاشته و اسباب و وطن جمله از بهر خدا در باخته، قومى انصارند که مصطفى را بجان و دل پذیرفتند و یاران وى را مأوى دادند و چنان که مرغ بچه را پرورد، اسلام را پروردند و دین اسلام را تن و جان خود سپر کردند، دنیا خوار گرفتند و مهر بر دین نهادند.


قومى تابعان‏اند که از پس در آمدند و الذین اتبعوهمْ بإحْسان... از ایشان دین آموختند و اخلاق ایشان گرفتند و شمائل و فتاوى و سیر ایشان بامت رسانیدند.


رضی الله عنْهمْ و رضوا عنْه خداى از ایشان خشنود و ایشان را از خویشتن خشنود خواهد کرد. این یک قوم سابقان‏اند. دیگر قسم، مقتصدانند، اقتصاد راه میانه رفتن است نه هنر سابقان و نه افراط ظالمان بل که راه میانه رفتند و طاعت و معصیت بهم آمیختند هم چون اصحاب اعراف که نیکیهاى ایشان و بدیهاى ایشان برابر آمد از دوزخ دور ماندند و نیز ببهشت نرسیدند. مقتصدان ایشان‏اند که رب العزة ایشان را میگوید و آخرون اعْترفوا بذنوبهمْ.. ایشان که بگناه خویش مقر آمدند و به بدخویى خود معترف، و بعیب خویش بینا و از کرد خود خجل. اعتراف دو است: یکى اعتراف بیگانگان فردا در قیامت که اوائل عذاب بینند و آثار سخط و نقمت حق و سیاست و زفیر دوزخ، ایشان معترف شوند بگناه خویش و چه سود دارد آن روز اعتراف و چه بکار آید در آن وقت اقرار، یقول الله: فاعْترفوا بذنْبهمْ فسحْقا لأصْحاب السعیر، فاعْترفْنا بذنوبنا فهلْ إلى‏ خروج منْ سبیل، دیگر اعتراف مومنان است در دنیا، بگناه خویش معترف شوند و بعیب خویش اقرار دهند، پشیمانى در دل و عذر بر زبان و سوز و حسرت در میان جان، اینست اعتذار بجاى خویش و اعتراف بوقت خویش که میگوید جل جلاله: و آخرون اعْترفوا بذنوبهمْ آن گه گفت: خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا در آمیختند کردار خویش یکى نیک «۲» یکى بد، لختى پاک لختى پلید، لختى حلال‏ لختى حرام، لختى راستى لختى کژى، لختى عیب لختى هنر، و قیل: هو ان یجمع بین الاستغفار و الذنب گناه میکند و با گناه استغفار میکند و در خبر است ما اصر من استغفر رب العزه میگوید: و منْ یعْملْ سوءا أوْ یظْلمْ نفْسه ثم یسْتغْفر الله یجد الله غفورا رحیما


و گفتند زلت بنده و عمل صالح بهم جمع کردن دلیل است که گناهان بنده ثواب طاعت باطل نکند که اگر باطل کردى عمل صالح نگفتى، آن گه گفت: عسى الله أنْ یتوب علیْهمْ واجب کرد خداى که ایشان را وا پذیرد با همه عیبها و بر گیرد با همه جرمها إن الله غفور رحیم که خداى عیب پوش است و آمرزگار مهربان. عثمان نهرى مى‏گفت در قرآن آیتى امیدوارتر از این آیت نیست این امت را و خبر درست است از مصطفى ص‏ بروایة سمرة بن جندب قال قال رسول الله ص «اتانى اللیل آتیان ابتعثانى فانتهینا الى مدینة مبنیة بلبن ذهب و لبن فضة فثلثانا رجال شطر منهم خلقهم کاحسن ما انت راء و شطر کاقبح ما انت راء قالا لهم اذهبوا فقعوا ذلک النهر فوقعوا فیه ثم رجعوا الینا قد ذهب ذلک السوء عنهم فصاروا فى احسن صورة قالا لی، هذه جنة عدن و ها ذاک منزلک و اما القوم الذى کان شطر منهم حسن و شطر منهم قبیح فانهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا تجاوز الله عنهم.


سدیگر قسم و آخرون مرْجوْن لأمْر الله. میگوید دیگران‏اند قومى با عیبهاى بزرگ و جرمهاى فاحش فعل بد و گفت کژ خصمان انبوه و خوردنا روى جوانى در دلیرى و پیرى در سستى درویشى در ناسپاسى و توانگرى در ناپاکى. در روز دولت ستمکارى و در ایام قوت شوخى مایه نه مگر در دل، آشنایى و اقرار بیگانگى، ایشان را میگوید: مرْجوْن لأمْر الله ایشان را و امشیت من گذارید و با اومید فرو گذارید و ایشان را بنومیدى میفکنید، إما یعذبهمْ و إما یتوب علیْهمْ یا عذاب کند ایشان را بعدل یا عذر پذیرد از ایشان بفضل، اگر عدل کند او را رواست و اگر فضل کند از وى سزاست و نه هر چه در عدل رواست از فضل سزا است که هر چه از فضل سزا است در عدل رواست. فضل بر عدل سالار است و عدل در دست فضل گرفتار است. عدل پیش فضل‏ خاموش و فضل را حلقه وصال در گوش. نه‏بینى که عدل نهان است و فضل پیدا تا دشمن مغرور است و دوست شیدا. آن گه گفت: و الله علیم حکیم خدا دانایى است بعلم راست بى غلط حکیم است بى سهو و بى خلل نه در علم وى چیزى فائت نه از قدرت وى چیزى خارج و نه بر حکم وى چیزى غالب. خلق میدارد بحکم خویش، میان فضل و عدل خویش، بعلم خویش، در خلق خویش تنها بى‏غیر خویش عالم بعلم ازلى، پیش از همه معلومها ذاتش همیشه پیش از همه مخلوقها، راست علم و پاک دانش، هموار کار و بسزا بخش، قول او راست و علم او پاک، صنع او نغز و فضل تمام و مهر قدیم، جل جلاله و عز کبریاوه و عظم شأنه و جلت احدیته و تقدست صمدیته.